سلام خوبی؟

عید شما مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشین

به قول محسن الان 1 ساله اپ نکردم

سال 1387 خوش مي گذره؟‌به نظر من كه بد نيست مي تونست بد تر باشه باز جاي شكرش باقيه!‌

از اول هفته پيش ديگه مدرسه نرفتم در واقع خودمو تعطيل كردم شنبه كه كلا تعطيل بوديم واسه انتخابات ولي يكشنبه داشتم واسه خودم تو خونه ول مي گشتم كه تلفن زنگ زد ديدم دوستمه گفت الان از مدرسه زنگ زدن گفتن واسه چي نيامدي؟ منم گفتم من فكر كردم تعطيله اونا هم گفتن پاشو بيا مدرسه منم دارم حاضر مي شم گفت به تو هم شايد زنگ بزنن اين دوستم قطع كرد دوباره تلفن زنگ زد يكي ديگه از دوستام بود گفتش الان واسه خودم نيمرو درست كرده بودم داشتم اهنگ گوش مي دادم نيمرو ميخوردم يهو تلفن زنگ زد از مدرسه بودن گفتن واسه چي نيامدي منم گفتم من خواب موندم كسي نيست من و بياره اونا هم گفتن زنگ بزن اژانس پاشو بيا!

اخه شما فكر كنين عجب بي كارايي هستن نشستن به همه دانش اموزا دونه دونه زنگ زدن بعد دوباره تلفن زنگ زد برداشتم ديدم از مدرسه است گفتن چرا نيامدي گفتم اِ،‌من يادم رفت بهتون بگم ما الان داريم ميريم مسافرت حالا بعد از تعطيلات مامانم مياد واسه غيبتم!

خلاصه پيچونديم مدرسه رو روز اول عيدم كه خواهرم اومد خونمون رفتيم ناهار بيرون انقدر خوردم كه نمي تونستم نفس بكشم يه چند جا هم رفتيم عيد ديدني اينا روز دوم هم كه من اصلا جايي نرفتم با مامانم اينا موندم خونه اما روز سوم رفتيم خونه دختر خاله ام اخه پسر خاله ام اومده بود ايران داشته مي رفت براي همين رفتيم براي خداحافظي حالا تو مهموني مامانم و ياس (خواهرزادم) دارن با هم حرف ميزنن:

مامان_ ياس يه كلينكس به من بده

ياس_ كلينكس چيه؟

مامان_ دستمال كاغذي

ياس_ كلينكس فاميليشه؟

مامان_

همه_

حالا صحبت من و ياس در حالي كه دارم پرتقال خوني مي خورم:

ياس_هليا از اين پرتقال زخمي ها به منم مي دي؟

من_

افتاد قضيه چي بود؟ به پرتقال خوني كي گه زخمي حالا داريم با اون يكي خاله ام و بچه هاش ميايم از پله ها پايين كه بريم خونمون هي اين دختر خالم اينا كلاس ميذاشتن كه چميدونم با اينطوريم ما اونطوريم منم كه حرف تو دهنم بند نميشه گفتم : تو چرا اينقدر كلاس ميذاري؟

دختر خاله_ اخه ما خارجي هستيم ( با لحن مثلا خارجي)

من_ والا اونايي كه از خارج اومده بودن انقدر كلاس نذاشتن كه شما گذاشتين

دختر خاله_ اونا خارجي هاي بي كلاس بودن ما با كلاسيم

خاله ام يه دفعه گفت_ چه هواي خوبيه!

من و دختر خاله متعجب برگشتيم كه يهو چشممون افتاد به شوهر دختر خاله ام!

افتاد باز قضيه چي بود؟ ما داشتيم درباره برادر زنش حرف مي زديم

بعد يه دفعه يه ماشين از دور اومد هوا تاريك بود چشمم نمي ديد فكر كردم پسر خاله امه دست تكون دادم براش بعد فهميدم راننده اژانسه من كه از خجالت مردم البته فكر نكنم كسي فهميده باشه

خلاصه هممون كلي صوتي (سوتي) داديم!

اه ايشالا مردشور اين مخابرات رو ببرن راحت شم اخه sms 14 تومني رو كرده 25 تومن يعني تقريبا دوبرابر!

اهان يه چيزه ديگه الان حدود  يه 100 تومني عيدي جمع كردم مخوام بعد عيد برم گيتار بخرم

پاورقي: بعد از مدت ها دلم ميخواست همه چيز رو با جزييات بنويسم